گل پسر

سه شنبه 15 بهمن

سه شنبه پانزدهم بهمن نود و دو: سلام گل ناز و خوشبوی مامان.. هزارماشاالله روز به روز شیرین تر و خواستنی تر میشی.. و البته شیطون تر و بازیگوش تر.. خلاصه ای از این روزات: -هفته ی گذشته سرماخوردی و روز چهارشنبه بردیمت پیش دکتر عابدی.. خدا رو شکر زود حالت خوب شد.. -هنوز شبکه هدهد رو دوست داری و تازگی ها از لالایی های شبکه پویا هم خوشت میاد.. -بعدازظهرها حدود دو ساعت می خوابی .. -خیلی گرمایی هستی و با اینکه چند وقته هوا خیلی سرده (مثلا امشب 24 درجه زیر صفر)، شبا پتو رو پرت میکنی و اگه بخاری هم زیاد باشه نمیتونی راحت بخوابی و همش غر میزنی.. -هنوز عاشق حموم رفتن هستی. یکی دوماه که دستم بسته بود و واسه شستنت &n...
15 بهمن 1392

شنبه 5 بهمن

شنبه پنجم بهمن نود و دو: دهمین دندونت هم که دراومده طلاطلا..   مبارک باشه گل پسرم..     لباس جدیدت هم مبارک: ...
5 بهمن 1392

سوم بهمن

پنج شنبه سوم بهمن نود و دو:     سلام گل نازم.. چند دقیقه قبل، من و صادق داشتیم باهات بازی می کردیم و می خندیدیم که متوجه شدیم یکی از دندونای کرسی بالا کامل دراومده.. رویش نهمین دندونت مبارک عزیزدلم.. حالا شاید یکی دیگه هم دراومده باشه، خواستم ببینم، نذاشتی.. از این روزات: -خیلی کم اشتها و بدغذایی.. ولی از کباب کوبیده خوشت میاد، واسه همین تا اون سر شهر میریم و از کباب غزال برات می خریم (چون با گوشت گوسفند کباب میزنه).. نوش جونت گلکم.. -دوشنبه (اول بهمن)خاله جون و شوهرش از مکه برگشتن و ما رفتیم مشهد.. -یکشنبه (30 دی ) که توی هوای بارونی رفته بودیم بیرون، واست این چتر رو...
2 بهمن 1392

28 دی ماه

شنبه بیست وهشتم دی ماه نود و دو: سلام ماه من.. عصر امروز نذاشتم زیاد بخوابی ، فقط یک و نیم ساعت خوابیدی، همین طور که بهت شیر می دادم؛ با باباجون حرف میزدم، داداشی ها  رو صدا می کردم، تا بالاخره خواب از سرت پرید و بردیمت بیرون.. حالا شکر خدا خوابت برده.. هرچند همچین زود نیست، ساعت از یازده گذشته.. امشب عیده، آخه فردا هفدهم ربیع الاول هست.. چند سال پیش توی همچین روزی صادق به دنیا اومد.. عیدت مبــــــارک گل پسرم، تولد داداش صادق (به قمری) هم مبـــــــــارک .. از این روزات: -خط خطی های روی در و دیوار رو تمیز کردم و این دفعه با باباجون دو تا کاغذ گراف چسبوندیم و دورتادورش رو با چسب پهن چسب زدیم که نتونی راحت ...
28 دی 1392

پنج شنبه 26 دی 92

پنج شنبه بیست و ششم دی نود و دو: سلام گلبرگ گل نازم.. دیشب خوب نخوابیدی! نمیدونم گشنه ت بود یا باز داری دندون در میاری.. متاسفانه اونقدر شیر ندارم که سیر بشی.. واسه همین نصف شبی برات تخم بلدرچین شکستم و خواستم با سیب زمینی سرخ شده بهت بدم ولی نخوردی! شبکه براعم رو برات گذاشتم تا شاید کوتاه بیای و بخوابی، این عکس ها رو بعد از اذون صبح گرفتم:   الانم سردرد دارم. ولی خداروشکر تو خوابی.. چند وقته بعداز ظهرها حدوداً از ساعت دو تا پنج می خوابی.. و شبا هم معمولا بعد از یازده خوابت می بره.. باید یه جوری برنامه ت رو عوض کنم تا شبا زودتر بخوابی.. سالگرد تولدت (20 دی) گیرنده دیجیتال خریدیم ولی بازم ...
26 دی 1392

هشتمین دندون

سه شنبه بیست و چهارم دی نود و دو: دیروز متوجه شدم که هشتمین دندونت دراومده.. مبارک باشه جیــــگر مامان.. ...
24 دی 1392

جمعه 20 دی

جمعه بیستم دی ماه نود و دو: سلام عزیزدلم.. نوزده ماهه شدی، مبارک باشه گل پسرم..   -راستی، بعدازظهر روز یکشنبه هشتم دی ماه، وقتی خواب بودی، برای اولین بار قیچی و شونه دست گرفتم و موهاتو کوتاه کردم. خداروشکر خیلی خرابکاری نشد.       -سه شنبه ی گذشته، برای اولین بار برف اومد، البته برفش همچین برفی هم نبود.. خیلی دوستت دارم گل نازم.. ...
20 دی 1392

یلدا

سلام شیرین ترین هندونه ی من.. امشب شب یلداست.. دومین و یا شاید بهتره بگم سومین یلدات مبارک باشه گل نازم.. حیف که زیاد حال و حوصله نداری.. باباجون عصری زودتر اومد، ولی نبردیمت دکتر..  اگه تا فردا بهتر نشی دیگه ناچاریم ببریمت دکتر و بهت دارو بدیم.. سرشب که کیک رو تحویل گرفتم ، واسه تو، یه دونه کامیون کوچولو و یه دستکش خریدم.. توپ هندوانه ای هم میخواستم که نداشت..   یلدا دور همی بیشتر حال میده.. پنج شنبه مادرجان و زن دایی تماس گرفتن و گفتن یلدا بریم اونجا.. به جز پارسال همه ی یلداها رو خونه مادرجان بودیم ولی با حالی که تو داری عذرخواهی کردم و گفتم که نمیشه بریم.. انارها رو بار کامیونت کرد...
30 آذر 1392

شنبه 29 آذر

شنبه بیست و نهم آذر نود و دو: سلام امید دلم.. چکار کنم عزیزکم!.. از وقتی سرما خوردی ، اصلا اشتها نداری.. لب به غذا نمی زنی.. تا می بینی دارم برات خوردنی میارم، لباتو سفت میگیری و فرار می کنی!.. توی این سه روزه، هر چی که فکر میکردم شاید دوست داشته باشی برات درست کردم، فرنی با آرد برنج و نشاسته، حریره بادوم، حلیم، سوپ خیلی مقوی، گوشت و سیب زمینی و گوجه، مدل های مختلف تخم مرغ، آب لیمو شیرین و بقیه ی میوه ها و ... ولی یا توی یخچاله، یا خودمون خوردیم و به همسایه دادیم یا ریختیم بیرون!!!!.. شبا هم به خاطر سرفه و گرسنگی خواب نداری! دیشب تا صبح بیدار بودی، گفتم مامان جون دارن اذون صبح رو میگن بیا لالا کنیم!!! آخرش دمدمای صبح خوابت بر...
30 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد