گل پسر

پنج شنبه 5/8/ 90

امروز ساعت یازده رفتیم دنبال صادق. بعد همگی مون رفتیم سرخاک باباحاجی. مثل همیشه دلم شکست و کلی گریه کردم. وقتی حالم بهتر شد بهش خبر دادم که تو داری میای. البته فکر کنم چند هفته پیش که اومد به خوابم، می خواسته همین رو بهم بگه ولی من چون اصلا توی باغ بچه نبودم منظورش رو نفهمیده بودم. خدا رحمتش کنه. روحش شاد. بعد رفتیم خونه مادر جان. و با هم رفتیم واسه مراسم ختم روز دوممهندس شاکری و مراسم چهلم مهندس حامی که همزمان توی مسجد ابوالفضلی برگزار شد. تا سرشب با زن دایی فاطی و زن دایی اعظم و خاله زهرا کلی گفتیم و خندیدیم و کلی توصیه های مختلف کردن ،واسه تغذیه و ... سرشب هم برگشتیمچون علی و صادق فردا آزمون کانون دارن. براشون دعا کن! ...
12 آذر 1390

دوشنبه دوم آبان 1390

امروز صبح بابا زودتر اومد خونه و ساعت هفت آزمایشگاه دکتر سلیمانی بودیم ولی خانومی که توی قسمت پذیرش بود گفت باید الان آزمایش بدی بعد یه صبحانه مختصر بخوری و نیم ساعت صبر کنی و یه لیوان شربت بخوری و بعد از یه ساعتدوباره آزمایش بدی. دیدم دو ساعت طول میکشه و مدرسه م دیر میشه گفتم میرم چهارشنبه میام. سرشب رفتیم واسه صادق لباس ورزشی بخریم که اون چیزی که می خواست پیدا نکردیم. اتفاقی خانم تربتی نیا رو دیدم. مشغول احوالپرسی بودم که دیدم صادق با دو تا جغجغه اومد و گفت کدوم رو انتخاب کنم؟ بهش گفتمهیچ کدومشاستاندارد نیست. خانم تربتی نیا پرسید جغجغه می خواد چکار ؟ گفتم کادو خریده و قضیه رو براش گفتم..
12 آذر 1390

چهارشنبه 4/8 /90

امروز صبح رفتیم آزمایشگاه دکتر سلیمانی. جواب آزمایش یکشنبه هفته بعد آماده میشه. هنوز برات اسم انتخاب نکردیم ولی فعلا اگه دختر باشی بهت میگیم تای سز و اگه پسر باشی بهت می گیم ساتیار تا ببینم بعدا چی میشه، ولی بهر حال اسمت رو خودمانتخاب می کنم.
12 آذر 1390

یکشنبه اول آبان 1390

صبح آزمایش دادم .از ساعت نه شروع کردم به تماس گرفتن با آزمایشگاه و می گفتن هنوز جواب حاضر نشده و هر نیم ساعت، یه ربع، دوباره تماس می گرفتم و وقتی یه ربع به دوازده بهم گفت جواب مثبته، خشکم زد. آژانس گرفتم و رفتم پیش خانم دکتر حقیقی و وقتی وارد اتاق شدم فقط گریه می کردم و هر چی ازم می پرسید چی شده؟ حامله شدی؟ حامله نشدی؟ نمی تونستم جواب بدم . بعد که آرومتر شدم بهش گفتم و اونم خیلی راحت گفت اشکالی نداره . خیلی هم خوبه. بعد برام ازمایش نوشت و گفت برو آزمایشگاه دکتر تقوی ، یا هر آزمایشگاهی که می خوای. هنوز باور نکرده ام. ولی بهرحال امکان داره جواب آزمایش درست باشهو تو در حال شکل گرفتن باشی. اگه اینجوری باشه .. تو هشت ماه دیگه به دنیا میای....
12 آذر 1390

دعا کن

فرشته ی ناز و قشنگم! سلام.. صبحت بخیر امروز داداشی ها آزمون کانون دارن.. براشون دعا کن نازنین مامان.. ...
12 آذر 1390

اولین برف

سلام عزیزدلم. دیشباولین برف سال بارید و صبح هم چند ساعتی ادامه داشت. کلی هم قشنگ بود. راستی امروز هنرجویان سوم 1 فهمیدن که من باردارم. یعنی خودشون حدس زده بودن ولی امروز صبح، با کلی مقدمه چینی و عذرخواهی، گفتن می خوان یه سئوال شخصی بپرسن.. ...
12 آذر 1390

سه شنبه 24/8/1390

سلام نازنینم. امروز عید غدیره.. عیدت مبارک. واست چندتا کتاب سفارش دادم که هنوز نرسیده (از آدینه بوک). این میشه اولین هدیه ی من به تو. ...
12 آذر 1390

اولین سونوگرافی

سلام نازنین مامان. علی می گفت از حالا نباید شکمت مشخص باشه، نکنه دوقلو داری؟ دیشب رفتم دکتر، برام سونو نوشت. اونجا صدای قلب نازت رو شنیدم که چقدرم تند تند می زد. فدات بشم. تا حالا اینجوری باورم نشده بود که توی دلمی.فکر کنم مثل زمان بارداری داداشی یه بار همزمان با بارداری پریود شده ام. چون دیشب سونوگرافی سن تو رو ١١ هفته نشون داد. به حساب خودم ٧ هفته و به حساب دکترم ٩ هفته سن داری. واسه همین دکتر گفت باید دو هفته دیگه دوبارهبری سونوگرافی.. راستی قرار بود امروز بریم تولد مارال جون، ولی چون وضعیت جادهخوب نبود و تازه، بابا هم نتونست مرخصی بگیره، دیگه نمیریم. اینم اولین عکس نی نی نازم: ...
12 آذر 1390

شنبه 28/8/90

سلام کوچولوی ناز من! امروز دوتا از کتابایی که برات سفارش داده بودم ، رسید. ظهر ، حدود ساعت دو و ربع که رسیدم خونه، صادق گفت مامور پست دو تا بسته آورده. اینم عکس جلد کتابا: و این کتاب که خودش یه مجموعه ی 4 جلدیه: ...
28 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد