گل پسر

پنج شنبه 22 اسفند

پنج شنبه بیست و دوم اسفند نود و دو: سلام پسر گلم.. از این روزات: -هنوز عاشق تاب خوردنی.:     -دراومدن دندونای کرسی خیلی اذیتت میکنه:     -روش روشن و خاموش کردن لامپ ها ، مخصوص جاهایی که مبل و صندلی نیست، و دستت به کلید نمی رسه:     -عینک آفتابی خیلی دوست داری. امروز وقتی از خونه مادرجان برمی گشتیم، توی ماشین خوابت برد و صادق عینکت رو برداشت.. ولی تو بیدار شدی و گریه کردی که به عینکم دست نزن: -یادته توی پست قبلی گفتم سرعت رشد سبزه مون زیاده.. دیروز سبزه رو دادم آقای شجاعی تا برای قشنگی ، چند روزی بذاره توی مغازه شون ، برای خودمون دوبا...
22 اسفند 1392

یکشنبه 18 اسفند

یکشنبه هیجدهم اسفند نود و دو: سلام ساتیارجونم.. هزارهزار ماشاالله واسه خودت مردی شدی:   از این روزات: -چند وقته که خودت یه چیزی کشف کردی. اونم اینه که فهمیدی وقتی گوشت رو با انگشت اشاره بگیری، صداها رو نمیشنوی.. هی دو انگشتت رو توی گوشات میکنی ، هی درمیاری و میخندی..من سعی کردم بهت بگم که اگه فقط دستهات رو روی گوشات بذاری کافیه ولازم نیست انگشتت رو توی گوشت کنی ولی تو همون روش خودت رو بیشتر دوست داری. البته خداروشکر دو سه روزه که دیگه زیاد تکرارش نمیکنی.. -یکشنبه ی گذشته (12 اسفند) ، دکتر مقدسی ، زانوی پای داداش علی رو عمل کرد. عملش موفقیت آمیز بود و الان خدارو...
18 اسفند 1392

یکشنبه 4 اسفند

یکشنبه چهارم اسفند نود و دو: سلام فرشته ی نازم.. تا بیدار نشدی ، چند تا از خاطرات این روزات: -پارسال ، از تیتراژ پایانیِ سریال مسافران می ترسیدی ولی امسال خیلی دوستش داری .. به هیچ عنوان راضی نمی شی از حموم بیای بیرون، اون تیتراژ رو با صدای بلند پخش می کنیم و تو رو بدون دردسر میاریم بیرون و لباس تنت می کنیم. وقتایی که به شکم دراز میکشی و به تلویزیون نگاه می کنی که دیگه خیلی خوردنی میشی.. - کی باورش میشه که یه فسقلی به این آقایی و مظلومی تمام در و دیوار خونه رو خطی خطی کنه؟ خوبه که این فوم های ارزون هست تا به راحتیِ پاک کردنِ یه تخته سیاه ، در و دیوار رو سریع تمیز کنم: -اینجا ...
4 اسفند 1392

پنج شنبه 25 بهمن

پنج شنبه بیست و پنجم بهمن نود و دو: سلام گلبرگ گلم.. ببین امروز داداشی ها چی خریدن .. میگن برای ساتیار نخریدیم ولی مگه میشه تو ببینی و نخوری :       و اما چند تا خاطره ی از قلم افتاده: -خیلی وقته کارتهای صد آفرین رو جمع کردم (به جز اندام ها)، ولی سی دی رو هر چند روز یه بار برات میذارم.. یکی دو هفته ی گذشته، بسته ی کارتها رو باز کردی و همه رو پرت و پلا کردی .. چیزی که برامون جالب بود اینه که این دو کارت رو بهمون نشون دادی و هی میگفتی : شـــی.. (به شیر میگی شی).. منظورت این بود که چرا هر دو تا رو نوشته شیر. هر وقت عکسارو میاری و میگی شـــــــی ، من و بابا بهت میگیم این شیر، سلطان جنگله...
24 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد