گل پسر

شنبه 9 شهریور

سلام عزیزدلم.. خدا رو شکر حالت کمی بهتره.. تب نداری ولی (گلاب به روی خوانندگان محترم وبلاگ) هنوز مشکل اسهالت، کامل برطرف نشده.. چهارشنبه، قبل از ظهر، بردیمت پیش دکتر عابدی و بعد از ظهر پنج شنبه، رفتیم پیش دکتر خلیل بهشتی.. حالاها دیگه راحت دارو نمی خوری!.. چه کاری!!!! اگه قراره به زور بهت دارو بدیم ، خب به زور بهت دارو گیاهی و غذاهایی که واست خوبه میدیم.. صبح جمعه برات کشک و نعنا سابیدم و با کمک باباجون کمی به خوردت دادم.. خاله جون تماس گرفت و حالت رو پرسید، منم بهش گفتم. گفت: بدو، بدو برو براش حریره بادوم بدون شیر درست کن.. منم دویدم و وقتی حریره حاضر شد، یه تشت آب و یه وسیله ی کوچیک که حباب سازه رو آوردم و شروع کردم ب...
9 شهريور 1392

چهارشنبه 6 شهریور 91

سلام گل مامان.. چیزی به ده صبح نمونده.. بعد از کلی گریه و بی قراری خوابت برد.. توی خواب هم داری ناله میکنی.. بمیرم برات مادر!! درد و بلات بخوره به جونم!!! دیشب هم اصلا نخوابیدی.. از یه طرف تب شدید، از یه طرف..، صبح برات جوشونده و کته ماست درست کردم، ولی به هیچ کدوم لب نزدی.. برات از دکتر وقت گرفتم و امروز می برمت دکتر.. فکر میکنم به خاطر خوردن شیرموز اینجوری شدی (از این بسته بندی های رضوی).. خیلی دوستت دارم گل مظلومم.. ...
6 شهريور 1392

سه شنبه 5 شهریور

سلام پسر خوبم.. حدود یه هفته ست اینترنت نداریم (الانم با ایرانسل اومدم).. واسه همین با کمی تاخیر، چند خاطره رو برات ثبت میکنم: -روز چهارشنبه 30 مرداد، جایزه ت به دستمون رسید و همون روز ، موجودی کارت هدیه ت رو به مرکز امام سجاد تقدیم کردی: - اگه بشه، میخوایم عادتت بدیم که شیر پاستوریزه بخوری.. واسه همین روز پنج شنبه 31 مرداد واسه ت یه شیشه کوچولو خریدیم(خودت راحت می تونی ازش استفاده کنی ): -عصر جمعه ، داداشی ها و مهدی جون رفتن کنسرت امید جهان،( داداش علی با مهدی تماس گرفت و گفت اگه میتونه بیاد تا بیشتر بهشون خوش بگذره).. روز شنبه ، مهدی جون می خواست برگرده مشهد، ولی ازش خواهش کردم بمونه ت...
6 شهريور 1392

دوشنبه 28 مرداد 92

سلام پسر شیرین زبونم.. شنبه برات چند تا لباس از نی نی لازم سفارش دادم که امروز به دستمون رسید (با هزینه پست: 97400ت) مبارکت باشه گلکم.. لباس هندونه ای داشتی ولی چون جنسش خوبه و بهت میاد دوباره برات خریدم.. خیلی دوستت داریم طلاطلا.. ...
28 مرداد 1392

یک شنبه 27 مرداد 92

سلام گلبرگ گلم.. دیروز یه کاری کردی که دیگه خدا بهمون رحم کرد.. خیلی ترسیدم.. هنوز ته دلم می لرزه.. دوربین همراهمون نبود ، تازه اگه همراهمون بود عمرا به عکس گرفتن فکر می کردیم. امروز صحنه رو کمی بازسازی کردیم و عکس گرفتیم تا خاطره ت رو تصویری برات ثبت کنم. اما شرح ماجرا: از سه چیز سیر نمیشی: موتور سواری- ماشین سواری- حموم کردن. بعضی روزها تا سه بار میری موتور سواری و پیش میاد که تا سه بار هم می بریمت ماشین سواری .. وقتایی که موتورسواری می کنی ، صادق جون رانندگی میکنه و تو ، یا توی بغل من هستی ، یا بغل بابا. دیروز صبح ، باباجون و صادق با موتور بردنت پارک. وقتی برگشتی بعد از چند دقیقه باز ددر می خواستی.. (ای...
27 مرداد 1392

یکشنبه 20 مرداد

سلام نفس مامان.. خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" height="32" border="0" /> خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" height="32" border="0" /> خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" height="32" border="0" /> خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" height="32" border="0" /> خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" height="32" border="0" /> خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" height="32" border="0" /> چهارده ماهه شدی.. خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" height="32" border="0" /> خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" height="32" border="0" /> خرید پستی از خاوران شاپ" width="32" heigh...
20 مرداد 1392

شنبه 19 مرداد

سلام دلبندم.. برندگان جشنواره تابستانی نی نی وبلاگ مشخص شد. جشنواره، 752 نفر شرکت کننده داشت. تو با 799 رای، نفر نهم شدی و جزو برندگان مسابقه هستی. مبارک باشه عزیزدلم.. از تک تک کسانی که از تو حمایت کردن و بهت رای دادن، تشکر می کنم.. به مسئولین محترم نی نی وبلاگ و تمام شرکت کنندگان این جشنواره یه خسته نباشید جانانه عرض می کنم.. جایزه ت به محض دریافت، از طرف خودت و تمام رای دهندگان عزیز به مرکز توانبخشی امام سجاد(ع) تقدیم خواهد شد. (50 هزار تومان) خیلی دوستت دارم آرامش بخش وجودم.. ...
20 مرداد 1392

یکشنبه 13 مرداد

سلام گل نازم از حال و هوای این روزا: -چند روزه خیلی بی قراری و بهانه می گیری.. احتمالا به خاطر دندون درآوردنته. -چندوقته درب یخچال رو قفل می کنیم.. آخه دوست داری هرچی توی یخچال هست بریزی پایین (مثل وسایل توی کابینت). -عصر روز سه شنبه (اول مرداد) واسه کنترل، بردمت چشم پزشکی.. خدا رو شکر مشکلی نداشتی. -سه شنبه (8 مرداد) افطاری خونه مادرجون بودیم.. خاله جون و دایی جون هم دعوت بودن.. شب خیلی خوبی بود. فقط حیف که باباجون کار داشت و بلافاصله بعد از افطار برگشتیم. -بعدازظهر چهارشنبه (9 مرداد) با علی جون رفتیم مزار بی بی حسنیه.. خیلی خلوت بود: -شبهای قدر، من و تو خونه بودیم ولی داداشی ها می رفتن مسج...
13 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد