گل پسر

چهارشنبه 23فروردین 91

سلام عزیزدلم.. هزار تا سلام.. این هفته مرخصی گرفته بودم تا فرصت بیشتری واسه استراحت داشته باشیم ولی برعکس شد.. از چهارشنبه تا ظهر یکشنبه ، به آزمایشگاه و دکتر رفتن گذشت.. آخه توی نتیجه ی آزمایش روز چهارشنبه، قند خونم بالا بود و آهن بدنم خیلی کم.. روز شنبه آزمایش چهار مرحله ای دادم و قرار شد حدود یه ماه رژیم غذایی رو بیشتر رعایت کنم و دوباره آزمایش بدم.. این موضوع خیلی نگرانم کرده، دعا می کنم به خیر بگذره.. البته حواسم به رژیم غذایی هست و پرهیز می کنم. دوشنبه(21 فروردین)، متاسفانه خاله م فوت شد (مادربزرگ مهیلا) .. خیلی ناراحت شدم.. خانم خنده رو ، دوستداشتنی و خیلی مهربونی بود.. خدا رحمتش کنه.. دیشب برگشتیم خونه که داداشی ...
23 فروردين 1391

چهارشنبه 16 فروردین 91

سلام پسر دوست داشتنی من! امروز باباجون مرخصی گرفت و صبح زود واسه آزمایش قند بارداری رفتیم آزمایشگاه، بعد از اونجا رفتم پیش دکتر .. باباجون هم رفت واسه کارهای بیمه ی ماشین.. تا دفترچه ی بیمه درمانی ام رو عوض کردم و یه سر به اداره و کلینیک فرهنگیان زدم؛ دیگه ظهر شد و دوتایی خسته برگشتیم خونه.. راستی، دیشب که رفته بودیم بیرون، از داروخانه ی چهارراه فرهنگ، یه سری وسایل برای تو و خودمخریدم. که اینجا عکس وسایل رو برای خاله جون ها میذارم. (قیمتش زیاد نشد، جمعش شد 43 هزار تومان) : پد سینه - ناخن گیر - فین گیر - زنجیر پستونک - پستونک: محافظ کهنه - کرم سوختگی - شیردوش - لاستیکی - صابون - مسواک نی نی: شامپو بد...
16 فروردين 1391

دوشنبه 14 فروردین 91

سلام پسر مهربونم.. فدات بشم که اینقد جات تنگه و نمی تونی راحت شنا کنی! امروز یه کم اذیت شدی .. از صبح زود تا بعدازظهر مدرسه بودم و فرصت استراحت نبود.. عصری هم رفتم دکتر و قرار شد پس فردا بریم واسه آزمایش قند خون.. خب همینه دیگه ، تعطیلات تموم شده.. یادش بخیر، دیروز چقدر خوش گذشت.. وسط باغ ، زیر آلاچیق ، کنار جوی آب و سبزه های سرسبز.. جای خیلی ها خالی بود!! تازه عصری هم که برگشتیم خونه ی مادرجان، هنوز بساط شوخی و خنده به راه بود و همه سرحال بودن.. فقط فسقلی ها سر اسباب بازی با هم دعوا می کردن .. سوشیانت دوچرخه ی کوروش رو می خواست و داریوش دنبال هواپیمای ساتگین بود و .. خلاصه من مسئول بازی با بچه ها شدم .. واسشون کلی قصه ت...
14 فروردين 1391

چهارشنبه نهم فروردین 91

سلام شیرین ترینم.. این اولین مطلب توی سال جدیده..بازم بهت تبریک میگم.. امسال سال خیلی خوبیه.. سالی که به امید خدا، قراره تو بیای.. هورا!!!! امروز هفته ی بیست و نهم رو پشت سر میذاری و وارد هفته ی سی ام میشی.. این خیلی خوبه.. خدا کنه چندهفته ی باقی مونده هم به سلامتی بگذره و تو به دنیا بیای.. این چندروزه، داداش صادق حالش خوب نبود ولی خداروشکر از دیشب حالش بهتره و کمتر سرفه میکنه.. به خاطر همین توی دید و بازدیدهای عید از خوردن شیرینی، شکلات، بعضی میوه ها و غذاهای ادویه دار محروم بود. امروز باباجون باغچه ی خونه رو مرتب کرد و من و تو، هم آشپزی کردیم و هم تمیزکاری.. واسه همین یه کوچولو اذیت شدی.. الان از شدت کمرد...
9 فروردين 1391

دوشنبه 29 اسفند 90

سلام عزیزم.. حالت چطوره؟ خوبی؟ فکر نکنی من مامانم.. داداشتم؛ صادق. برای اولین بار دارم تو وبلاگ تو و مامان می نویسم. داداش خوبم،الان نزدیک به 7ماه داری. بعضی از کاراها رو واسه اومدنت انجام دادیم و بعضی خریدها رو هم کردیم.. خیلی دلم برات تنگ میشه عزیزم.. فردا عیده، خیلی خیلی خیلی مبارکت باشه.. انشاالله سال خوب و پربرکتی پیش رو داشته باشیم.. ما برای لحظه ی سال تحویل (ساعت 27-44-8) میریم خونهی مادرجان و اونجاعید رو جشن می گیریم.. دایی رضا امروز صبح زنگ زد و گفت امشب بیاین اینجا واسه مراسم آتیش بازی و ترقه و فشفشه و ... ولی چون باباجون امشب دیر میاد خونه، گفتیم که متاسفانه نمیشه بیایم. سل...
29 اسفند 1390

جمعه 26 اسفند

سلام کوچولوی نازم.. خسته ی کارای دم عید نباشی! هرچند، امسال بیشتر کارها رو باباجون انجام داد ولی خب من و تو هم یه جورایی درگیر کارها بودیم. هر وقت هم فرصت می شه صادق جون برات کتاب داستان می خونه.. من به پهلو دراز می کشم و اون نزدیک به تو سرش رو میذاره روی یه بالش و شروع می کنه به حرف زدن و کتاب خوندن..همچین به قصه خوندناش عادت کردی که تا شروع می کنه به حرف زدن، فوری جواب می دی و تکون می خوری.. راستی، الان توی هفته ی بیست و هشتم هستی.. خیلی مواظب خودت باش عزیزدلم! ...
26 اسفند 1390

چهارشنبه 17 اسفند

سلام شیرینکم.. قندعسلم ، ما رو ببخش که هنوز نتونستیم اسمت رو انتخاب کنیم.. هر روز ، هر هفته، یه اسم داری.. ساتیار.. امیر حسین.. صدرا.. فرهام.. امیر محمد.. آوش .. رادین.. امیر ارسلان.. علیرضا.. رایان و ... که هر کدوم به دلیلی رد شده.. تازه در مورد کلی اسم دیگه هم تحقیق کردیم. شنبه این هفته،13 اسفند، اسمت رو گذاشتیم آرتین، من و باباجون و داداشی ها موافقت کردیم(البته ، صادق با کمی اکراه قبول کرد) .. دایی جون هم خوشش اومد و چند تا دلیل خوب واسه این انتخاب گفت.. به نظر دکتر خیرآبادی اسم بسیار زیباییه.. دکتر محسنی فکر میکنن که اسم خیلی خاصیه و باید هنوز بیشتر فکر کنم و تمام جوانب رو در نظر بگیرم.. دکتر سلیمانیان شدیداَ مخالفت کردن و به...
18 اسفند 1390

شنبه 13 اسفند

سلام جیگر مامان عکسوسایلی که تازه برات خریدیم رو اینجا می ذارم، انشاالله به سلامتی و خیر و خوشی ازشون استفاده کنی نازنینم: (قیمت خرید رو هم واسه مامان هاینی نی های ناز دیگه می ذارم.. بیشتر وسایل رو از 17 شهریور خریدیم) کالسکه عصایی، 85 هزار تومان: گهواره میلاد، 55 هزار تومان: روروئک، 34 هزار تومان: سرویس لحاف تشک مخملبدون قندان فرنگی، 50 هزار تومان: کیف لوازم بچه، 20 هزار تومان: آویز بالای تخت، 22 هزار تومان: پتو دور پیچ، 6 هزار تومان: سرهمی ملوانی با کلاه خوشکلش، 28 هزار تومان: سرویس 5 تکه نی نی سان،هیجده هزار و پانصدتومان: ...
13 اسفند 1390

پنج شنبه 4 اسفند

سلام گلکم! عزیزدلم!! فدات بشم که تا بیدار میشی شروع می کنی به شنا کردن و مرتب دست و پا می زنی!! این روزا صادق میاد در می زنه و تو رو بدخواب میکنه.. یه دستش رو میذاره روی شکمم و بادست دیگش چندبار میزنه پشت دستش ..تو تا صدا رو میشنوی زود یه تکونی می خوری و جواب میدی.. صادق هم کلی ذوق میکنه.. بعضی وقتا هم توی تاریکی میاد نور فلش گوشیش رو میندازه روی شکمم و تو رو اینجوری از خواب بیدار میکنه.. بعضی وقتا نمیذارم بیدارت کنه.. بهش میگم نی نی مون تازه آروم گرفته شاید خوابش برده، بیدارش نکن. پسر نازم، دیروز هفته ی بیست و چهار رو پشت سر گذاشتی.. دعا می کنم هفته های آینده رو هم به سلامتی پشت...
4 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد