شنبه بیست و نهم آذر نود و دو: سلام امید دلم.. چکار کنم عزیزکم!.. از وقتی سرما خوردی ، اصلا اشتها نداری.. لب به غذا نمی زنی.. تا می بینی دارم برات خوردنی میارم، لباتو سفت میگیری و فرار می کنی!.. توی این سه روزه، هر چی که فکر میکردم شاید دوست داشته باشی برات درست کردم، فرنی با آرد برنج و نشاسته، حریره بادوم، حلیم، سوپ خیلی مقوی، گوشت و سیب زمینی و گوجه، مدل های مختلف تخم مرغ، آب لیمو شیرین و بقیه ی میوه ها و ... ولی یا توی یخچاله، یا خودمون خوردیم و به همسایه دادیم یا ریختیم بیرون!!!!.. شبا هم به خاطر سرفه و گرسنگی خواب نداری! دیشب تا صبح بیدار بودی، گفتم مامان جون دارن اذون صبح رو میگن بیا لالا کنیم!!! آخرش دمدمای صبح خوابت بر...