یکشنبه 4 اسفند
یکشنبه چهارم اسفند نود و دو:
سلام فرشته ی نازم..
تا بیدار نشدی ، چند تا از خاطرات این روزات:
-پارسال ، از تیتراژ پایانیِ سریال مسافران می ترسیدی ولی امسال خیلی دوستش داری .. به هیچ عنوان راضی نمی شی از حموم بیای بیرون، اون تیتراژ رو با صدای بلند پخش می کنیم و تو رو بدون دردسر میاریم بیرون و لباس تنت می کنیم. وقتایی که به شکم دراز میکشی و به تلویزیون نگاه می کنی که دیگه خیلی خوردنی میشی..
- کی باورش میشه که یه فسقلی به این آقایی و مظلومی تمام در و دیوار خونه رو خطی خطی کنه؟ خوبه که این فوم های ارزون هست تا به راحتیِ پاک کردنِ یه تخته سیاه ، در و دیوار رو سریع تمیز کنم:
-اینجا انار می خوردی، چون لباس تنت نبود، عکس رو کامل نذاشتم:
-دوشنبه ی هفته گذشته، اینو برات ساختیم و باهاش بازی میکنیم (بعضی وقتا هم به جای توپ از پرتقال استفاده می کنیم):
-جمعه که رفته بودیم مشهد، این لاک پشت رو از الماس شرق خریدیم.. شبا توی ماشین و خونه، حسابی سرمون رو گرم می کنه.. ولی موقع خواب ، قصه رو بیشتر دوست داری ، واسه همین صدای موزیکالش رو قطع میکنم و خودم برات قصه میگم:
این ماشین های کوچولو رو هم برات خریدیم:
و این دو سی دی که هنوز ندیدیمشون:
و این شلوار (از 17 شهریور):
دیشب که رفته بودم بیرون ، این شلوار رو هم برات خریدم، آخه تو این جلو پیش بنددارها رو بیشتر دوست داری:
مبارکت باشه پسر مهربونم..
خیلی دوستت دارم گل دوستداشتنی ام.