پنج شنبه 22/10/90

سلام پسر نازم.. خوبی؟

از ماکارونی هایی که ظهر خوردی خوشت اومد؟ من که هر شش ماه یه بار ماکارانی نمی خوردم ، حالا هر دوهفته یه بار می خورم. صادق میگه حتما تو دوست داری. آره؟ دوست داری؟ اگه اینجوری باشه؛ وقتی دنیا بیای هر چند وقت یه بار برات درست میکنم.. ولی فکر می کنم فسنجون رو حتما دوست داری. چون هم من و بابایی دوست داریم و هم داداشی ها خیلی دوست دارن. فسنجون هایی که من درست می کنم بد نیست ولی وقتی بابایی درست میکنه خیلی خوشمزه میشه.

راستی ، این هفته ثبت نام کنکور دانشگاه آزاد بود، و ما به علی جون کمک کردیم تا انتخاب رشته کنه. انتخاب اولش رو پزشکی زده، امیدواریم که قبول میشه. ولی تو دعا کن دانشگاه دولتی قبول شه. داداشی خیلی استرس داره و سعی ما اینه که بهش کمک کنیم تا آرامش داشته باشه. داداشی میگه هیچی نمی تونه اندازه ی بغل کردن تو که یه موجود پاک و معصوم و زیبا هستی ، آرومش کنه.

همه منتظر اومدنت هستیم و روزشماری می کنیم. تا دو هفته دیگه سفرت به نیمه می رسه و ما از الان داریم مقدمات اومدنت رو آماده می کنیم. شنبه 17/ 10 با آقای صادقی که نجاری با سلیقه ست هماهنگ کردم و اومد اتاقت رو دید. بهش گفتم اگه کمد بخرم فضای اتاق شلوغ میشه و من دوست دارم اتاق پسرم خیلی شلوغ نباشه. بهش گفتم برات کمد دیواری درست کنه که درهاشم ریلی باشه تا اتاقت بیشتر مرتب بمونه. اونم قبول کرد و چون ازش خواهش کردم کار رو زود تحویل بده ، دیروز چهارشنبه(بیست و یکم دی) اومد و کمدها رو نصب کرد. هزینه ی ساخت و نصب 420.000 هزار تومن شد. حالا سرشب با بابا و داداش صادق می ریم که مدل کف پوش و کاغذ دیواری اتاقت رو انتخاب کنیم. امیدوارم که خوشت بیاد عزیزدلم.

البته هنوز خیلی وقت داریم ولی قرار نیست کسی کارهای منو انجام بده، میترسم بعد از عید نوروز سنگین باشم و برام سخت باشه که واسه انتخاب و خرید و ... برم بیرون. تازه کلی کار کوچولو هست که می تونم بذارم واسه ماه های آخر.. یه چیز دیگه: از کجا معلوم که حوصله ت سر نره و زودتر به دنیا نیای؟!