نیمه ی اول آبان نود و دو
یک شنبه پنجم آبان نود و دو:
سلام پسر مهربونم..
-به دلایلی آدرس وبلاگت عوض شد. وبلاگ جدیدت مبــــــارک آقا کوچولو..
-شنبه ی هفته ی گذشته ، دکتر مقدسی برای دستم سی تی اسکن نوشت و خدا رو شکر دستم رو باز کرد. البته اینو هم بهم گفت که این دست دیگه دست نمیشه! اشتباه از خودم بود که وقتی دیدم دکتر مقدسی نیست، حاضر شدم دکتر لطفی عکس دستم رو ببینه و گچ بگیره (با اینکه میدونستم کار دکتر مقدسی عالیه و بعد از اون دکتر اقراری)
- روز دوشنبه، بعد از 42 روز، توی حموم حسابی آب بازی کردیم و کلی کیف داد.
-سه شنبه توی پزشک قانونی ، نوبت بهمون نرسید، رفتیم جاده ی فرزق و ماهی تازه خریدیم. به خاطر بارندگی، باغ های کنار استخر پرورش ماهی خیس بود و حدود 40 کلاغ روی زمین مشغول قارقار بودن و هرکار میکردیم تو حاضر نمی شدی از اونجا بیای توی ماشین.. (دوشنبه ماشین رو از تعمیرگاه تحویل گرفتیم)
-چهارشنبه که مادرجان اومد و دستم رو با ضمه و زرچوبه و روغن زرد و چیزای دیگه بست، ورم دستم کمتر شد. روز پنج شنبه عید غدیر بود، مادر جان بعد از اینکه کلی بهم سفارش کرد که مواظب دستم باشم ، رفت..
-چند وقته ، خیلی اصرار میکنی بری حموم و آب بازی کنی.. وقتی پوشکت رو عوض میکنم و می شورمت، می دونم که باید یه ساعتی منتظر بشم تا تو راضی بشی شیر آب رو ببندم!
دیشب که رفته بودیم بیرون ، برات 5 تا سی دی و یه اسباب بازی به اسم نخواره گرفتم:
مبــــارکــت باشــه عزیـــز دلـــم
خیلی دوستت دارم نازنینم..
شنبه یازدهم آبان نود و دو:
سلام گلبرگ لطیف و نازم..
یه خبر خوب:
چند روزه که دندون هفتمت دراومده.. مبارک باشه پسرگلم..
چند عکس از دیشب که رفته بودیم کاشمر، (خوش گذشت ولی علی باید می رفت کانون و نتونست بیاد کاشمر، همش میگفتیم کاش علی هم بود!):
توی مسیر رفتن، شیر خوردی و خوابیدی:
امامزاده سید حمزه:
امامزاده سید مرتضی:
-تازگی ها یاد گرفتی تلویزیون رو به سمت چپ و راست می چرخونی.. به علی گفتم لازمه که محافظ ال سی دی بگیریم..
-چندوقته که بدغذایی میکنی و دلت میخواد یکسره بهت شیر بدم..
-مرتب میری اتاق علی ، تخمه یا شکلات برمیداری و میای بیرون..
- حدود یه ماه میشه که با یه صدای جدید هم میتونی حرف بزنی .. امروز صبح علی صدات رو ضبط کرد که سرفرصت میذارمش اینجا..
خیلی دوستت دارم پسر مهربونم..