یلدا
سلام گلم، معذرت می خوام!!! چی همه فاصله شد .. حالا از چی بگم! چاره نیست باید بطور خلاصه بنویسم..
خب، یکی اینکه فردا شب ، شب یلداست، اگه خدا بخواد، قراره بریم خونه مادر جان..
اما این چند روز که گذشت:
چهارشنبه 23/ 9 : علی بهم گفت حدود یه ماه گذشت چرا اون یکی کتاب که واسه نی نی سفارش داده بودی نیومد؟ به اداره پست زنگ زدم و پیگیری کردم و تا ظهر چهارشنبه بسته رو آوردن و تحویل دادن..
عصر همون روز دوباره زنگ زدم آزمایشگاه که ببینم نتیجه ی آزمایش آماده شده یا نه؟ که گفتن حاضر نیست.
سه شنبه از ساعت چهار و نیم تا هفت رفتیم کانون، واسه جلسه ی پنج نفره ی علی. چهارشنبه هم از ساعت سه رفتیم واسه جلسه یمدرسه یصادق.
پنج شنبه 24/9: روز تولد علی بود!یه جشن کوچولو گرفتیم و شب واسه شام به پیشنهاد صادق رفتیم پیتزا خاطره
راستی، صبح پنج شنبه با آزمایشگاه پردیس مشهد تماس گرفتم و گفتن چند روزه که جواب رو به آزمایشگاه دکتر رجب زاده فرستادن..
شنبه 26/ 9: سرشب، حدود ساعتای شش، جواب آزمایش رو گرفتم، رفتم پیش خانم دکتر. خداروشکر مشکلی نداشتی. بعد رفتم واسه سونو، ولی چون خیلی ی ی شلوغ بود واسه یکشنبه وقت گرفتم.
یکشنبه 27/9: از ساعت شش و نیم تا هفت و نیم ، جلسه ی کانون صادق بودم..
از اونجا رفتم سونوگرافی دکتر اسفندیاری، جواب دکتر اسفندیاری مثل دکتر موهبتی بود و گفت که 14 هفته و 4 روز سن داری. اجازه گرفتم و صدای قلبت رو ضبط کردم و اونم برای بار دوم صدای ناز قلبت رو روی بلندگو گذاشت اما متاسفانه اینقد تحت تاثیر قرار گرفتم که یادم شد دکمه ثبت رو بزنم و وقتی اومدم بیرون دیدم ای وای ضبط نشده!!!! در مورد جنسیت ،هنوز مشخص نبود ولی وقتی کارش تموم شد گفت یه ماه دیگه مشخص میشه و الان 80 درصد احتمال پسر میده.
دوشنبه 28/9: مثل همیشه حدود ساعت دو و ربع خسته از مدرسه اومدم، به ندرت ظهرها خوابم می بره ولی امروز خوابم برد اونم چه عمیق! ده دقیقه نگذشت که واسه مون مهمون اومد و بیدار شدم. مادرجان بود و مرتضی جون و اکرم جون و فرزاد جون، خیلی خوشحال شدم.. کلی حرف زدیم و خندیدیم و وقتی که داشتن می رفتن گفتن خونه مادرجان می مونن تا انشاا.. ماهم شب یلدا بریم اونجا.. آخ جون!!!