شنبه 5 اسفند
سلام بلبل شیرین زبونم.
معذرت میخوام که فرصت نمیکنم هر روز برات بنویسم. میدونم حتی اگه ثبت خاطراتت روزانه باشه، بازم یه سری مطالب از قلم میفته ، چه برسه به این که هر چند روز یه بار این کار رو انجام بدم.
عکس ها رو که نگاه میکردم ، با خودم گفتم بد نیست چندتاییش رو اینجا بذارم. تاریخ گرفتن اکثر عکسهابه نیمه ی دوم بهمن ماه مربوط میشه.
چهارشنبه ها تو رو میذاریم توی یه سبد سفید و بعد میذاریمت روی ترازو و وزنت رو کنترل میکنیم. عاشق بازی کردن با این سبدی. هر جای خونه ببینیش ، میری طرفش . قلش میدی ، روی سرت میذاری و ورش میداری. کلی سرت رو گرم میکنه:
توی عکس های دی ماه هم دیدم که چند تا عکس از سبد بازیت هست:
معمولا روزها توی گهواره میخوابی، وقتی بیدار میشی صورتت رو میچسبونی به توری و به ما نگاه میکنی. اینجا تا دوربین رو آماده کردم، دیگه صورتت روی توری نبود!:
چندتا از اسباب بازیهات خراب شدن: آویز بالای تختت خوب نمیچرخید، اومدیم درستش کنیم ، موزیکش هم قطع شد! حالا با دستم برات میچرخونمش و چند دقیقه ای سرت باهاش گرم میشه. روی ارگ کوچیکت هم آب ریخت و بلندگوش مشکل داره. موزیک روروئکت هم قطع شده و فقط نورهای رنگی روشن میشن. تو هم همون اول میندازیش یه گوشه ای و میری طرف تلویزیون تا شاید دستت به سیم برسه، ولی میبینی راهت با گهواره و چندتا بالش مسدود شده:
وقتی تابت رو تاب میدی ، معنیش اینه که وقتشه خودت تاب بخوری:
یه سری از جغجغه ها که یا خودت محکم زدی به جایی و شکسته، یا ما حواسمون نبوده و..:
هنوز با تشک بازیت سرگرم میشی.. بعضی وقتا خودت رو قایم میکنی، میگم: وای ساتیار نیست! ساتیار کجایی؟! نگام میکنی ، میخندی:
و چند عکس دیگه:
هزار ماشاالله ساتیار خوبم.
خیلی دوستت دارم کفترکم..