سه شنبه 27 تیر
خوبترینم سلام.. صبح سه شنبه ات به خیر و شادی..
دوروزه داداش علی رو ندیدی، با چند تا از دوستاش رفته تهران، حتما دل تو هم مثل دل ما واسش تنگ شده.. خدا بخواد تا نیم ساعت دیگه داداشی خونه ست و باز مثل همیشه میاد بهت میگه اگوری پگوری چطوری؟ و وقتی خوابت ببره اینقدر تو رو بوس میکنه تا بیدارت کنه. و باز بهش میگم : گناه داره ، بدخواب میشه، اینقد بوسش نکن بذار بخوابه..
این دو روزه داداش صادق بیشتر هوای منو تو رو داشت و خیلی توی کارها بهمون کمک کرد، خصوصا دیشب، آخه دیشب مهمون داشتیم و باباجون هم نبود.. زحمت پذیرایی کردن رو صادق جون کشید.. دیشب پارساجون با مامان و باباش اومده بودن دیدن تو.. واست یه عروسک پسر که آواز تولدت مبارک رو می خونه و یه دست لباس قشنگ کادو آوردن.. دستشون درد نکنه..
حدود ساعت ده که مهمونا رفتن، تو دیگه بدخواب شده بودی و صادق جون کلی همکاری کرد تا دوباره خوابت ببره..
سر نوشتن این مطلب، اینقد نشستم و پا شدم که خدا رو شکر داداش علی اومد.. پشت سرش باباجون هم رسید.. داداش صادق هم رفت کلاس خط..
عاشقانه دوستت داریم ساتیار جون..
تاریخ گرفتن عکس ها: صبح امروز.. توسط صادق جون..
تاریخ گرفتن عکس ها: دیشب؛ دوشنبه 26 تیر
تاریخ گرفتن عکس ها: شنبه 24 تیر.. باغ ملی.. پارک ملت..
تاریخ گرفتن عکس ها: دوشنبه 19 تیر.. دست و پای ساتیارجون