گل پسر

چهارشنبه 14 تیر

1391/4/14 17:12
نویسنده : مامان
55 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ساتیار مظلوم و مهربونم.. فدات بشم نازنینم.. دلم کباب میشه وقتی کولیک اینجور تو رو بی تاب میکنه.. باید یه فکر جدی بردارم و ببینم واقعا اون چیه که وقتی من می خورم تو اینقد دل درد میشی.. حالا انشاالله عصر می بریمت پیش دکتر و یه سرهم به داروی گیاهی آقای مدرسی می زنم .. الان توی گهواره خوابیدی و باباجون داره تابت میده.. هر چند دقیقه یه بار یه کم بی تابی میکنی و باز میخوابی..

راستی ، دیشب مادرجان (مادر بابا) و بابابزرگ و خانواده ی عمو رضا و خانواده ی عموابوالفضل اومدن دیدنت.. یه کوچولو دلخور بودم که چرا مادرجون و بقیه توی این 25 روز، حتی تلفنی هم که شده، ازم نپرسیدن زایمان کرده م یا نه ، ولی وقتی با خودم فکر کردم دیدم اشکالی نداره و نباید با این سئوالم مادرجون رو ناراحت کنم .. واسه همین از همون لحظه ی اول که اومدن (حدود شش بعدازظهر) تا آخر شب گفتیم و خندیدیم..

امروز صبح هم عمه آذر و دخترش؛ زهراجون، اومدن دیدنت و بازم خوش گذشت..

توی این هفت سال، امسال برای اولین بار نتونستم توی این روزها برم سرخاک باباحاجی، خیلی دلم میگیره، ولی می ترسم اگه برم تو اذیت بشی، از راه دور واسه شادی و آمرزش روح باباحاجی و بقیه رفتگان دعا می کنم ..

خیلی دوستت داریم گل نازم..قلبماچو عیدت مبارک.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد