سرماخوردگی
چندروزه که بابایی سرماخورده.. توی خونه ماسک می زد و خیلی مواظب بود که من مریض نشم.. ولی از دیروز ظهر منم حالم خیلی خرابه.. دیشب رفتیم درمانگاه شهرک،می گفتم کاش دکتر بهشتی باشه، ولیشیفت دکتر جولایی بود، چون اینجا همه داروهامو نداشتن رفتیم داروخانه شبانه روزی، خیلی شلوغ بود، من توی درمانگاه موسی ابن جعفر منتظر شدم و بابایی و علی رفتن از یه داروخانه دیگه داروهامو گرفتن.،خانومه یه بتامتازین بهم تزریق کرد دکتر چندتا قرص و شربت هم برام نوشته بود..
بابایی هم دو آمپول زد و بعد برگشتیم خونه..
حال خودم مهم نیست فقط واسه تو خیلی نگرانم..
توی این شب عزیز، شب عاشورا، برای سلامتی تو و همه نی نی ها دعا می کنم!
راستی با این حالم فکرنکنم فرداشب بتونم به مهمونی خاله زهرا برم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی