گل پسر

جمعه 24 شهریور

1391/6/24 16:01
نویسنده : مامان
42 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مایه ی شادی من..ماچ

الان داری هفت پادشاه رو خواب می بینی .. تا بیدار نشدی خاطرات چند روز گذشته رو برات مینویسم..

روز سه شنبه 21 شهریور آخرین روز اردوی علی جون بود .. به داداشی یه روز مرخصی تشویقی دادن و دوشنبه شب اومد خونه و خداروشکر دوره ی آموزشی رو تموم کرد.. سه شنبه شب ، حدود ساعت یازده و نیم، نتایج کنکور اعلام شد و متاسفانه داداشی توی انتخاب اول تا پنجم که پزشکی و دارو بود پذیرفته نشد.. توی دانشگاه فرهنگیان (تربیت معلم شهید بهشتی مشهد) قبول شد که بازم جای شکرش باقیه.. خوبیش اینه که در آینده ی نزدیک این فرصت پیدا میشه که بتونه برای بچه های مدرسه کاری بکنه.. تازه، امسال استخدام میشه.. سربازی نداره و امکان ادامه تحصیل هم براش هست..

دیروز بعدازظهر دایی جون اومدن خونه مون.. دیشب، تولد پرنیان رو اینجا جشن گرفتن.. زدیم و رقصیدیم و کلی خوش گذشت.. خداروشکر تو هم پسر خوش اخلاق و آرومی بودی و اگه جمعه ی گذشته به قول مارال جون (دختر دایی) ناز خواب داشتی و باهاش بازی نکردی ، این هفته کلی با شایان و سوشیانت حرف زدی و همه رو خوشحال کردی.. سوشیانت(پسر دایی) میگفت باباجون ساتیار رو ببریم خونه خودمون..

وقتی داشتم بهت امپرازول میدادم ، زن دایی جون تعجب کرد که چرا این دارو رو بهت میدم و منم براشون توضیح دادم..(این دارو رو، چهارشنبه 15شهریور، دکتر عابدی بهت داد، روزی دوبار هربار 30 گرانول.. فکر کنم اون شب وزنت 7340 گرم بود) .. نظر دایی این بود که بریم پیش دکتر سامی راد.. امروز ، حدود ساعت 11 دایی جون رفتن و دوباره تنها شدیم..

پسر مهربونم، آرزو میکنم تو و همه ی نی نی ها همیشه سالم باشید..

راستی، دو هفته ای میشه که با درخواست بازنشستگی توافقی من مخالفت شده.. این روزا دارم به هر دری میزنم تا شاید جور بشه.. در هر صورت انشاالله خودم بزرگت میکنم .. دلم نمیاد تو رو به پرستار یا به مهد کودک بسپرم.. حتی دلم نمیاد برنامه ام رو با باباجون و داداشی ها هماهنگ کنم که بتونن تو رو نگه دارن.. اگه بازنشستگی درست نشه، مرخصی بدون حقوق می گیرم..

خیلی دوستت داریم رویای زیبای شب و روزمون..قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد