گل پسر

دوشنبه 19 تیر

1391/4/19 13:03
نویسنده : مامان
55 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشتهکوچولوی پاک من.. یه ماهگیت مبارک باشه عزیزدلم.. هزارماشاالله نسبت به روزای اول خیلی بزرگتر شدی.. خاطره های خوبی از این یه ماه داریم.. از همه قشنگتر کارهای بامزه ایه که تو می کنی.. خمیازه کشیدنات؛ که مثل خمیازه کشیدن های باباجونه.. مدل شیرخواستنات؛ که دهنت رو کمی باز میکنی و صورتت رو به سمت چپ و راست میچرخونی و دنبال سینه میگردی.. نگاه کردنات خصوصا وقتی داریم باهات حرف میزنیم.. دست و پا زدنات که دیگه معلومه قراره در آینده چه پسر بازیگوشی بشی..

حالا بیشتر از قبل میخندی.. خوابت کمی کمتر شده.. وقتی برات زبون زبون میزنم تو هم زبون زبون میزنی.. حرکت وسایل رو کمی تعقیب میکنی.. هزارماشاالله گوشات تیزه، با شنیدن صداها کنجکاو میشی.. آهنگ آویزت رو خیلی دوست داری.. از اون بیشتر آهنگ سرخپوستی که روی گوشیم ذخیره کردم و زمان زایمان هم همراهم بود خیلی آرومت میکنه.. وقتی بهت شیر میدم و آروم سرت رو ناز میکنم و اون آهنگ در حال پخشه خیلی لذت میبری.. حتی وقتایی که به خاطر دل دردت صورتت قرمز میشه و فشار زیادی رو تحمل میکنی با شنیدن موسیقی و نوازش کردن آرومتر میشی..

حموم کردن رو خیلی دوست داری.. توی ماشین هم خیلی آرومی خصوصا اگه ترانه ی هنگامه هم در حال پخش باشه.. وقتی پوشکت رو عوض میکنم زیرت یهکهنه میذارم تا هوا بخوری تو هم اینقدر دست و پا میزنی تا پارچه رو جمع کنی..

هزارماشاالله، دیگه میتونی چند ثانیه گردن بگیری و سرت رو نگه داری.. دیروز بعدازظهر وقتی خوابت برد کلی به باباجون و داداشی سفارش کردم که مواظب باشین ساتیار خودش رو برنگردونه و رفتم تا لباس ها و کهنه هات رو بشورم، وقتی اومدم بابایی گفت چند لحظه از تو غافل شدن و تو خودت رو برگردوندی. بعد گفت : به صادق گفتم بهش دست نزنیم ببینیم خودش چکار میکنه.. که تو با دستات به زمین فشار آوردی و سرت رو کمی بالا نگه داشتی و بعد سرت رو به پهلو گذاشتی روی زمین.. خوشحال شدم که این رو شنیدم ولی به بابایی و داداش جون گفتم اگه دوباره اینجوری شد نگین بذار ببینیم خودش چکار میکنه، زود ورش دارین و بغلش کنین..

اگه بخوام از خودم بگم ؛ توی این یه ماهه اصلا خواب درست و حسابی نداشتم.. از این که توی شهر و کشور و جهان چی میگذره خبر ندارم.. خیلی وقته پای تلویزیون ننشستم .. دیگه از اون تلفن های یه ساعتی که با خاله جون و زن دایی جون حرف میزدم خبری نیست.. از پای کامپیوتر نشستن و وب گردی هم خبری نیست، حتی توی این یه ماه ایمیلم رو چک نکرده ام.. همین قدر که وقتی خیالم از طرف تو راحته میام و سریع وبلاگت رو به روز میکنم ، اونم بعضی وقتها میشه و خیلی وقتها نمیشه.. مثل امروز که از صبح زود شروع به نوشتن کرده ام و هنوز تموم نشده.. واسه همین نوشته هام سرو ته نداره..

مثل همیشه به خاطر داشتن تو و داداشی ها مرتب خدا رو شکر میکنم و هرروز برای سلامتی و موفقیت تو و داداشی ها و بقیه دعا میکنم..

نازنینم با نوشتن نمیشه لذت لحظات با تو بودن رو منتقل کرد.. خیلی چیزها از قلم میفته.. فقط به بعضی موارد یه اشاره کردم تا به عنوان خاطره برامون بمونه..

خیلی دوستت داریم پسر مهربونم..قلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد