سه شنبه 24 اردی بهشت
سلام طلا طلا..
چند تا از خاطرات این روزات:
- چند وقتی بود که شبا اذیت میشدی. آخه بس که روزا می خوابیدی شبا خواب نداشتی. حالا چند روزه که نمی ذاریم بیشتر از دو بار در روز و هر بار بیشتر از یک ساعت بخوابی .. خداروشکر، اینجوری مشکلت حل شد.
- توی سرویس پله ها که باشی، شروع می کنی به آواز خوندن. از اینکه صدات می پیچه خوشت میاد . البته گاهی هم سکوت میکنی و به پله های بالایی خیره میشی. حتما به روزی فکر میکنی که باباجون تو رو برد پشت بوم. تا چند روز بعدش اصلا توی بغلم آروم و قرار نداشتی و همش میخواستی که دوباره ببرمت اونجا. با تعجب نگام میکردی، با نگات بهم می گفتی "یعنی متوجه نمیشی من چی میخوام!".. حیف که پشت بوممون حفاظ نداره و می ترسم عزیزکم!
- این لباسا رو دیروز صبح برات خریدم. مبارکت باشه گلکم..
از فروشگاه شاپرک (7500 ت):
از فروشگاه شاپرک (26000 ت):
از فروشگاه 95 (8800 ت) :
از فروشگاه 95 (4000 ت) :
-دیروز بعدازظهر با صادق جون بردیمت آتلیه کودک .. عکسات تا چند روز دیگه آماده میشه..
خیلی دوستت داریم پسر خنده رو و خوش زبونم..