گل پسر

جمعه 22 دی

1391/10/22 11:01
نویسنده : مامان
70 بازدید
اشتراک گذاری

سلام برگ گل ناز و لطیفم..ماچ

توی این روزا، خاطره ی تلخ رفتن باباحاجی، بیشتر از همیشه دلم رو غمگین میکنه.. روحش شاد!

و اما از خاطرات این روزات:

چند وقته که خیلی بدخوابی می کنی و واسه همین میذاریمت توی پتو و آروم تکونت میدیم.. وقتی خوابت عمیق میشه، آروم با پتو میذاریمت توی گهواره ..اگه خوابت عمیق نباشه میفهمی که توی گهواره ای و دوباره گریه میکنی.. ما همگی موندیم که آخه فرق گهواره با پتو چیه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! پریشب، من از کمردرد و شانه درد و گردن درد ومچ درد میترسیدم که گوشه ی پتو از دستم در بره.. باباجون و داداشی ها هم حال بهتری نداشتن.. گفتیم چکار کنیم چکار نکنیم که راه حلی به ذهن بابایی رسید.. تاج تخت علی جون رو باز کردن و بستن به تخت صادق جون .. و اینو برات درست کردن:

22

حالا تو حالش رو میبری.. ولی صادق جون از تخت محروم شده و علی جون هم که عادت داشت به تاج تختش تکیه کنه و با موس بی سیم با کامپیوتر کار کنه دیگه باید ترک عادت کنه:

22

22

برای سه مشکل دیگه هم راه حلی پیدا کردیم.. هرچند نمی دونیم چند وقت جواب میده..

اما، سه مشکل: اول اینکه چنان با علاقه به فیلم های اکشنی که بابایی و داداشی ها می بینن، نگاه میکنی که انگار نه انگار هنوز هفت ماهته و خیلی زوده تلویزیون ببینی.. دوم اینکه هر چی روی فرش پیدا میکنی میخوری!!! .. سوم اینکه وقتی از شکم به پشت برمیگردی و سرت محکم به فرش میخوره گریه میکنی و روی همه ی فرش ها هم که نمیشه پتو بندازیم..

اما راه حل فعلی: استخر بادی رو از توی زیرزمین آوردیم و شستیم و آماده ش کردیم ، بعد گذاشتیمت توی اون.. خیلی حال میده.. دیشب من وتو توی استخر خوابیدیم.. صادق جون هم میاد اونجا درس میخونه و دیروز عصر همونجا خوابید..

22

22

22

هرچند که خودش یه مشکله، آخه بزرگه و خیلی جا گرفته..


عکس ها رو که به کامپیوتر منتقل می کردم دیدم از چند مورد برات ننوشتم.. یکی اینکه تا حالا چند مرتبه توی تاب خوابت برده و یکی دیگه از خاطره ی شب یلدا:

22

22

22

22

22

باباجون هندونه رو تزئین کرده بود..

خیلی دوستت داریم ساتیار دوستداشتنی..قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد