گل پسر

جمعه 17 آذر

1391/9/17 12:52
نویسنده : مامان
111 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناناز مامان..ماچ

الان هوا ابریه.. تو داری بازی میکنی و منم دارم به لحظات خوشی که دیروز داشتیم فکر میکنم.. واسه همین همش منو در حال لبخند زدن میبینی.. دیروز مادرجان و خان دایی جون اینجا بودن.. البته همراه با آقا داماد و عروس خانوم(مسعودجون و شکوفه جون).. تو که چند وقته خیلی غریبگی میکنی و بغل کسی نمیری , توی بغل شکوفه جون و مسعود جون آروم بودی و صادق جون هم چند تا عکس گرفت:

17

17

17

17

17

17

دایی جون و مسعودجون زحمت کشیده بودن و برامون کلی شیرینی و شکلات های خوشمزه آورده بودن .. چند تا لباس خیلی قشنگ هم به تو کادو دادن که تنت کردم و دیدم اندازه شون خوبه و خیلی هم بهت میان.. دستشون درد نکنه, خیلی لطف کردن:

17

17

17

17

جای میلادجون و معین جون و... خیلی خالی بود..

بعدازظهر روز چهارشنبه با چند تا از همکارام رفتیم خونه مامان نیایش.. به اصرار دوستام تو رو هم بردم.. همه به تو محبت داشتن و میبوسیدنت.. ولی تو نگاشون میکردی و شروع میکردی به گریه کردن.. دلم نمیخواد که تو اذیت بشی , این بود که عذرخواهی کردم و زودتر از همه مهمونی رو ترک کردم و اومدم خونه..

راستی یه هفته ای میشه که پوره سیب زمینی و موز به برنامه غذاییت اضافه شده.. نوش جونت گلکم..

17

خیلی دوستت دارم ماه من..قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد